ارزش داره بخونیدش
استادى از شاگردانش پرسید:
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می زنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند
صدایشان را بلند می کنند و سر هم داد می کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن ها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می دهیم
استاد پرسید:
این که آرامشمان را از دست می دهیم درست است
امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می زنیم؟
آیا نمی توان با صداى ملایم صحبت کرد؟
چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب هایى دادند امّا پاسخ هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند
قلب هایشان از یکدیگر فاصله می گیرد.
آن ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند
که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد
این فاصله بیشتر است و آن ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می افتد؟
آن ها سر هم داد نمی زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می کنند.
چرا؟
چون قلب هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب هاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می افتد؟
آن ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی زنند و فقط در گوش هم نجوا می کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی نیاز می شوند و فقط به یکدیگر نگاه می کنند.
این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله اى بین قلب هاى آن ها باقى نمانده باشد
شــمــا مــولف کـتــاب زنــدگی خودتــان هستــیـد
جـوری بنــویـسیـد کـه ؛
حوصله تــان از خوانــدنــش سر نــرود …
زمــانــی پختــه مــی شــویـد
کـه مــی فهمــیـد
نــیـازی نــیـست
به هر چیـزی واکـنــش نــشــان دهیـد
یـا به هر حرفی جـواب دهیـد …!!
مــادر بزرگ مــی گفت: درست مــی شــود
و همــیـشــه بعدش نــگاه مــی کـرد به آسمــان و
مــی خنــدیـد
حتــم دارم چیـزهایـی درباره خدا مــی دانــست
کـه مــا بی خبر بودیـم !
ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ
بــه خــودم مـیــگــویــم.
در دیــاری کـه پر از دیــوار اســـت
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ؟
ﺣﺲ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﮔﻮﯾﺪ :
ﺑﺸﮑﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ، ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺩﺍﺭﯼ !
ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟!
ﺗﻮ " خــدﺍ " ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ
ﻭ" خدا "
ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧر بــا توســـت
♥ سهراب سپهری♥
درباره این سایت